عباس امیریفر: شکایت میکنم/ چرا از احمدینژاد فاصله گرفتم
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۴۵۴۱۵۹
ساعت24 - در این جلسه حرفهای من خیلی به آقای احمدی نژاد برخورد و با ناراحتی گفتند: «یعنی ما حتی اگر میخواهیم آب بخوریم هم باید از آقا اجازه بگیریم؟»
بعد از آنکه یادداشتی در یکی از سایتهای خبری با نام عباس امیریفر منتشر شد و حواشی بسیاری در پی داشت، این روحانی که مدتی زیادی از جمله نزدیکترین افراد به محمود احمدی نژاد محسوب میشد، آن را تکذیب کرد، اما با این حال انتشار این یادداشت مجموعهای اتفاقات را رخ داد که زمینهساز تنش دوباره میان وی و افرادی مانند عبدالرضا داوری و علی اکبر جوانفکر دیگر نزدیکان محمود احمدی نژاد شد که حالا امیری فر طی گفتگو با فرارو به تشریح این ماجرا پرداخته است که در ادامه میخوانید:
مدتی قبل مطلبی منتسب به شما منتشر شد که حواشی بسیاری داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ماجرا از این قرار است که یک خبری را سایت بصیرت منتشر کرده بود مبنی بر اینکه آقای احمدینژاد گفتند انقلاب ۵۷ کار انگلیسیها بود. بعد نمیدانم بر چه مبنایی سایت انصاف نیوز مطلبی را مبنی بر تائید این مسئله به بنده منتسب کرده بود. در صورتی که من اصلا با این سایت مصاحبهای نداشتم و اصل ماجرا از سایت بصیرت آغاز شده بود و هیچ ارتباطی به من نداشت. بعد از این ماجرا طی صحبتهایی که با مسئولان سایت انصاف نیوز داشتم، قرار بر این شد که تکذیبیه بنده را هم منتشر کنند. آنها این کار را انجام دادند، اما خیلی سایتها و کانالهای تلگرامی توجهی به این تکذیبیه نکردند؛ لذا تصمیم گرفتم که از آنها شکایت کنم.
خب ماجرایی که بین شما و دو نفر از نزدیکان محمود احمدینژاد رخ داده است چیست؟
بعد از انتشار این مطلب که منتسب به من شده بود، آقای جوانفکر در سایت دولت بهار یک سری فرافکنیها انجام دادند و تهمتهایی را در خصوص بنده مطرح کردند که نشان دهنده آن است که ایشان خبر سایت انصاف نیوز را باور کردند و اصلا توجهی به تکذیبیه نداشتند. من هم از ایشان خواستم یا آن را اصلاح کنند یا من مجبورم از طریق مراجع قانونی این مسئله را پیگیری کنم. اما درباره آقای داوری موضوع این است که ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که میدانند من چنین مسائلی را مطرح نکردهام، اما با اینحال مکاتباتی را با سایت انصاف نیوز داشتند که حرفهای مناسبی درباره بنده نزده اند؛ لذا مجبورم از آقای داوری هم شکایت کنم.
آیا تا اینجای کار صحبتی با آقای جوانفکر داشتید مبنی بر اینکه مطلب منتشر شده در انصاف نیوز ارتباطی به شما ندارد؟
بله اصلا ایشان در جریان هستند و تکذیبیه را خوانده اند، اما با این وجود به دلیل اینکه زورشان به سایت بصیرت نمیرسد و نمیتوانند از آنها شکایت کنند و همه این ماجرا را به گردن من انداخته اند. من الان مشکلم با این آقایان این است که چرا به دروغ اتهاماتی را علیه بنده منتشر و توهین کرده اند.
شما مدتی است که از محمود احمدی نژاد و نزدیکان وی فاصله گرفتید. مشکل از کجا آغاز شد؟
الان تقریبا سه سالی است که دیگر ارتباطی با این افراد ندارم. ماجرا هم از آنجایی آغاز شد که من پیش از آنکه مقام معظم رهبری از تریبون رسمی اعلام کنند که آقای احمدی نژاد را از حضور در انتخابات نهی کرده اند، من این مسئله را افشا کردم. بعد در فاصله آن ده روز که مقام معظم رهبری مشخصا آن را اعلام کند، اینها حملات بسیاری علیه من داشتند تا اینکه نهایتا رهبر هم آن را اعلام کردند و این آقایان کمی آرام گرفتند. اما عمده ماجرا که باعث شد من به طور کلی از آقای احمدی نژاد و نزدیکانشان فاصله بگیرم صحبتهایی نامناسبی بود که در خصوص امام و مقام معظم رهبری در جلسات خود مطرح میکردند. زیرا از همان ابتدا هم که ما در دولت بودیم گفته بودیم که خط قرمز ما مقام معظم رهبری است و هر کجا احساس کنیم که برخلاف فرمایشات ایشان عمل میشود خود را کنار میکشیم. یعنی من خیلی وقت است که رابطه خود را با این افراد قطع کردم و احتمالا این مطلبی که سایت بصیرت مطرح کرده اند برای جلسات اخیر آنها است که اصلا من حضور نداشتم.
یعنی دقیقا چه صحبتهایی در این جلسات در خصوص امام و مقام معظم رهبری مطرح میشد؟
به عنوان مثال یکی از ماجراها در خصوص مصدق بود. اما در صحیفه نور عنوان کرده بودند که مصدق را یک مسلم نمیدانند، اما آقای احمدی نژاد بر این باور هستند که این صحبت، اما درست نیست و مصدق یک قهرمان ملی است و در مقابل رویکرد منفی نسبت به آیت الله کاشانی دارند که از نظر من اصلا قابل قبول نبود. در خصوص مقام معظم رهبری هم در یک جلسه من به ایشان گفتم که اگر قصد دارد گفتمان امام را تبیین کنند یا باید به موسسه نشر آثار امام مراجعه کنند یا از حضرت آقا سوال بپرسند تا ببینید ایشان این مسئولیت را برعهده آقای احمدی نژاد میگذارد یا خیر. در این جلسه حرفهای من خیلی به ایشان برخورد و با ناراحتی گفتند: «یعنی ما حتی اگر میخواهیم آب بخوریم هم باید از آقا اجازه بگیریم؟» که من پاسخ دادم بله. امام یک جملهای دارند که ثمره درس خارج ایشان است. میگویند: «ولایت مطلقه فقیه در اجرا مانند ائمه و پیامبر و حتی خدا است و تنها در مقام متفاوت هستند» یعنی باید بدون چون و چرای مطیع مقام معظم رهبری باشید؛ بنابراین ما از همان موقع از آنها فاصله گرفتیم.
خب حالا شکایتی از این افراد انجام داده اید؟
خیر من یک فرصتی به آنها دادم تا صحبتهای خود را اصلاح و عذرخواهی کنند و سایتها هم تکذیبیه را منتشر کنند. اگر این اتفاق رخ ندهد، قطعا وکیل میگیرم و این شکایت را از مراجع قانونی دنبال خواهم کرد.
منبع: ساعت24
کلیدواژه: احمدی نژاد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۴۵۴۱۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
قصه عبرت آموز یک دزد!
روزی که اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم و با غرور خاصی نزد دوستانم به آن پک می زدم هیچ گاه باورم نمی شد که روزی برای تامین هزینه های اعتیادم به اموال مردم دستبرد بزنم اما ...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات سارق حرفه ای قطعات و محتویات خودروهای مردم در حاشیه خیابان هاست که با تلاش شبانه روزی نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد به چنگ قانون افتاد. او که مدعی بود سرگذشت عبرت آموزی دارد درباره قصه تلخ زندگی خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت:پدرم به دلیل ابتلا به بیماری های ریوی و قلبی در سن 40 سالگی از دنیا رفت و این گونه مادرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفت.
او جوانی اش را گذاشت و همه سختی ها وتلخکامی ها را به جان خرید تا ما آینده را در خوشبختی تجربه کنیم. خلاصه او با کارگری و خیاطی هر3 خواهرم را به دانشگاه فرستاد و آن ها اکنون ازدواج کرده اند و در ادارات دولتی استخدام شده اند اما من مسیر خلافکاری را در پیش گرفتم و بدبختی هایم را به تماشا نشستم.
آن روزها زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم در شهرستان تربت جام به مدرسه رفتم. با آن که چندان علاقه ای به تحصیل نداشتم اما به هر طریقی بود تا مقطع دبیرستان درس خواندم. خلاصه 17 ساله بودم که روزی با ترغیب و تشویق دوستانم،اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم چراکه غرورم اجازه نمی داد در برابر آن ها کم بیاورم به همین دلیل سعی می کردم پک های عمیقی به سیگار بزنم که با تشویق و جلب توجه آن ها روبه رو شوم . در همین شرایط خیلی زود پای بساط شیره و تریاک هم نشستم و دورهمی های لذت بخش دوستانه ام آغاز شد .
چنان در عالم هپروت سیر می کردم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید این لذت های زودگذر فرجامی وحشتناک دارد. آن روزها فقط همین غرورهای جوانی و تعریف و تمجیدهای دیگران را می دیدم و مدام در پارتی ها و شب نشینی ها شرکت می کردم. نصیحت های مادرم نیز فایده ای نداشت چراکه من هم مانند همه معتادان که مصرف تفریحی را شروع می کنند، خودم را فریب می دادم که من مانند دیگران نیستم و هر روزی که اراده کنم دیگر مصرف نمی کنم.
حتی گاهی برای چند روز نزد دوستانم نمی رفتم تا چنین وانمود کنم که من اراده ای قوی دارم و آلوده مواد افیونی نمی شوم. مادرم از رفتارهای من زجر می کشید و گریه می کرد اما من هیچ توجهی به اطرافم نداشتم تا این که بالاخره باورم شد دیگر معتاد شده ام .
چند بار مادرم با سختی های بسیار مرا در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد اما فایده ای نداشت تا این که به خودم آمدم و با کمک یکی از دوستانم که مرا راهنمایی می کرد چند سال از چنگ مواد مخدر گریختم و در سن 30 سالگی به توصیه مادرم ازدواج کردم تا شاید مسیر درست زندگی را بیابم اما بعد از ازدواج دوباره دوستان هم بساطی ام به سراغم آمدند و با وسوسه های لذت آنی و تعریف و تمجیدهای آنان از پک های عمیق سیگار و مصرف زیاد مواد مخدر ،باز هم به منجلاب مواد افیونی افتادم ولی این بار شیوه ای خطرناک را در پیش گرفتم و مصرف هروئین را شروع کردم . حالا همسرم زجر می کشید و با اشک هایش تلاش می کرد تا مرا از بیراهه هولناک بازدارد.
چند بار دیگر در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی چون در زمینه پوشاک فعالیت داشتم و با افزایش قیمت ها در بازار به وضعیت خوبی رسیده بودم هنوز توان خرید هروئین را داشتم اما دیگر نمی توانستم به خاطر خماری های مواد مخدر صنعتی در محل کارم بمانم به گونه ای که مجبور شدم مغازه ام را تعطیل کنم.
در این شرایط پس انداز هایم نیز به پایان رسید و خانواده ام برای نان شب محتاج شدند. همه دوستانم از من فرار می کردند چراکه دیگر پولی نداشتم مانند گذشته مقدار زیادی شیره و تریاک را پای بساط آن ها بگذارم وباید از هروئین های آنان مصرف می کردم. این گونه بود که با ترس و لرز برای اولین بار از یک خودرو در حاشیه خیابان سرقت کردم و با فروش باتری و ضبط و پخش آن هزینه های یک روز اعتیادم تامین شد ولی می ترسیدم آشنایان و بستگانم مرا درحال سرقت مشاهده کنند و آبروریزی شود این بود که تصمیم گرفتم به مشهد بیایم و سرقت هایم را در این شهر ادامه بدهم .
بارها در مناطق مختلف شهر مشهد به خودروهای شهروندان دستبرد زدم و با فروش اموال سرقتی هزینه های اعتیادم را تامین کردم تا این که شب گذشته هنگام عبور از بولوار ابوطالب چشمم به پرایدی افتاد که به راحتی می توانستم به آن دستبرد بزنم چراکه هیچ گونه امکانات امنیتی و ضد سرقت نداشت اما هنوز مشغول بازکردن در خودرو بودم که ناگهان خودم را در محاصره افسران گشت کلانتری شفا دیدم و آن ها در حالی مرا دستگیر کردند که چندین بسته حاوی هروئین نیز به همراه داشتم . حالا بسیار پشیمانم و می دانم آینده ام را نابود کرده ام اما ای کاش ...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات گسترده افسران کارآزموده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این جوان وارد مرحله جدیدی شد تا شهروندانی که اموال آن ها توسط این سارق جوان به یغما رفته است شناسایی شوند .